گلدونه خونه ماگلدونه خونه ما، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

مــــــــــــادرانـــــــــــــــــــه

در انتظار دیدار تو

با شور و اشتیاق و البته کمی استرس در انتظار کودکی هستیم که چراغ خانه ماست. برآنیم که آنچه که از توانمان برمی آید را به نحو مطلوبی برایت مهیا سازیم. چقدر زود امتحانات ترم اول به پایان رسید و چقدر زودتر ترم دوم آغاز شد. نمرات بسیار خوب بودند که بسی ما را خوشحال نمود. خوشحالم که توانستم با تمام سختی های دوران بارداری ترم خوبی را پشت سر بگذارم..  فقط 20 روز دیگر باورت می شود؟؟؟؟؟؟؟؟ خدایا شکرت هزاران هزار بار شکر که مرا نیز لایق مادر شدن دانستی.. خدایا چقدر شیرین است که تو صدای مرا سرانجام شنیدی و پاسخ مثبت دادی خداجونم دوست دارم... چند روز باقی مانده هم همراه می شود با حضور من در کلاسهای درس.. کلاسهایی که برایم شیرین است.. خدایا تو...
21 بهمن 1391

40 و اندی روز

امتحانات با تمام سختی هایش چه زود به پایان رسید. برای ورود انسان جدیدی در زندگی مان شروع به خرید لوازم مورد نیازش کرده ایم... ولی کمی ناراحتم .... نمی دانم چم شده است ولی در این لحظه غمی را در دلم حس میکنم... 40 رو بیشتر نمانده که ما این راه را به سلامتی تمام کنیم 40 روزی که امیدوارم به راحتی سپری شود و فصل جدید زندگی من و پدرت  بخوبی ورق بخورد و با دیدن لبخندهای تو نگرانی هایمان التیام بخشد.  
5 بهمن 1391

ماه هفتم

دلبر کوچکی دارم که هر روز بزرگتر می شود و با لگدهای جانانه اش به من می گوید که دیگر جایم تنگ شده.... دلبرک من دختری است که قرار است همدم تنهایی های منو و پدرش باشد....  ماه هفتم هم آغاز شده است و من در این مدت سخت مشغول درسهایم هستم... زمان امتحاناتم خیلی نزدیک است و من هر روز تنبلتر از روز گذشته میلی برای درس خواندن ندارم...  فکرهایی ذهنم را مشغول کرده که مرا بسیار نگران آینده تو کودکم می نماید... در این وانفسای زندگی گاهی به خود و عشق مادریم شک می کنم که آیا مادر شایسته ای برایت خواهم بود؟؟ آیا می توانم تو را به آرزوهایت برسانم؟؟ آیا از این دعوت خوشحال می مانی یا     ؟؟؟ نمی دانم هیچ نمی دانم... خدایا تو در این ...
5 بهمن 1391
1